تابان جونتابان جون، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

باران جون

خلیل عقاب

امر.ز ما از طرف مدرسه به سیرک خلیل عقاب رفتیم.خیلی خوش گذشت.من با خودم یک ساندویچ کراکف برده بودم که بخورم.به به!خیلی خوش مزه بود.با پفیلا و پفک و چیپس و پاستیل و پسته و گردو و ...خلاصه اگه بخام همشو بگم تا صبح طول میکشه.خیلی باحال بود.اما متاسفانه الان باید برم و نمیتونم بیشتر توضیح بدم.بعدا براتون ادامه اش را می نویسم.تا دفعه ی بعد بای!
17 مهر 1392

من بدبخت

دیروز معلم ما یه جلسه گذاشت تا با مادرامون بیشتر اشنا بشه.میدونین چی گفت؟گفت که اصلا به هیچ وجه نباید از مادر و پدرتان در ریاضی کمک بگیرید. وای!من بدبخت میشم.چون همیشه بابام بهم تو ریاضی کمک می کرد.بابام ریاضیش خیلی خوبه.فکر نکنید من از اون بچه تنبلام که همه چیو از مامان و باباشون میپرسن! یک دلیل دیگه هم داره که از این موضوع ناراحتم.اگه حتی یک سوال را هم ننویسم نمره ی منفی میگیرم و اگه نمره های منفی به دو تا برسه بار سوم از نمره ی انظباطم کم میکنند!من چه قدر بدبختم. ...
11 مهر 1392

روز اول مدرسه

امروز اول مهر است.من كلاس ششمي هستم.با توجه به چيزي كه معلممان گفت درسها براي من سخت نيست.چون او گفت رياضي و اجتماعي سخت است و اين دو درس هم براي من راحت است.درسهايي كه براي من سخت است علوم و جغرافي است.ما امسال دو كتاب جديد گرفتيم.يكي به نام تفكر و پژوهش و ديگري به نام كار و فناوري.فاميلي معلم ما حسيني است.خدا رو شكر هم مهربان است و هم مشق كم مي دهد.خلاصه احساس مي كنم امسال خيلي سخت نيست.البته اميدوارم كه حدسم درست از آب در بيايد.مادرم هم به من قول داده كه اگر امتهان ميان ترمم را خوب بدهم برايم تبلت ميخرد! آخ جون!فكر كنم امسال سال شانس من است.يوهو... ...
11 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران جون می باشد