سفر مذخرف
امروز مادرم مرخصی گرفته بود و شرکتی هم که پدرم در آن جا کار می کند تعطیل بود.من و مادر و پدرم و خواهرم به تنگه واشی رفتیم.از آن جا تا تهران که ما در آن زندگی می کنیم دو ساعت راه است. بله.من خیلی خیلی خیلی از راه های طولانی بدم میاد.البته دو ساعت کم است اما خیلی کم هم نیست. واقعا حالم در راه بد می شود .به هر حال وقتی رسیدیم حدود نیم ساعت راه رفتیم تا به تنگه رسیدیم.اگر بدونید آبش چه قدر سرد بود.تا خودتان نروید نمی توانید تصور کنید.وحشتناک بود.ده دقیقه در اب راه رفتیم. وقتی بیرون آمدیم و خواستیم نهار بخوریم باز هم دردسر داشتیم چون ما زیر انداز انداخته بودیم و تمام مدت هر نوع جونوری که فکرش را کنید روی آن می امد.برگشتنه ان جا اسب دیدیم که...