تابان جونتابان جون، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

باران جون

ادامه ی مطلب...

آن روز بعضی از بچه های کلاسمان از خلیل عقاب امضا گرفتند.اما من نه!خیلی ناراحت شدم که نتونستم ازش امضا بگیرم... اون روز به ما گفتن که اگر شب هم بیایید برنامه های بهتری هست.چون الان برنامه ها مخصوص بچه هاست اما شب برنامه ها خیلی مهیج تره.اما به نظر من که دروغ میگن.فقط الکی برای این که ما بازم بیایم و کاسبی کنن میگن.راستی ببخشید که کم مطلب مینویسم.آخه الان که مدرسه ها شروع شده دیگه غیر از پنج شنبه ها و جمعه ها به اینترنت نمیرم.چند وقت بعد براتون یه نظرسنجی هم میذارم.بای! ...
18 مهر 1392

مدرسه ی شبانه روزی

ادامه مارکوس می فهمد که کامیلو هم در دزدیدن و مخفی کردن مادرش دست دارد.در مدرسه بیماری عجیبی پخش می شود و عده ی زیادی را می کشد.مثلا السا و آملیا و ...این بیماری مسری طوری است که اگر به آن مبتلا شوید شما را پس از یک یا دو روز می کشد. ربکا و فرمین به دنبال پادزهر این بیماری می روند. اولین و پاولا با هم قهر می شوند.چون اولین لوکاس را دوست دارد اما لوکاس می گوید که از پاولا خوشش می اید!!!و در آخر هکتور به کمک ایرنه می رود و او را به مدرسه می آورد و مارکوس و پاولا و ساموعل مادرشان را دوباره می بینند و متوجه می شوند که هکتور عمویشان است. ...
23 شهريور 1392

بهترین هفته ی من در تابستان

دیروز بعد از ظهر به طیما زنگ زدم.مادر و پدرم به من قول داده بودند که قبل از شروع مدرسه ها او به خانمان بیاید  چند روزی این جا بماند.من هم به او زنگ زدم و قرار شد که شنبه به خانمان بیاید و تا سه شنبه بماند. خیلی دلم برای او تنگ شده.تازه فردا شب هم می خواهیم به خانه ی دخترخاله ی من برویم.دوستم آوین هم می آید.او هم یکی از دوستان صمیمی من است.تابان هم خیلی خوش حال است چون دوست او (دانیال) هم به ان جا می آید و می تواند با او بازی کند.البته دانیال کلاس اولی است اما تابان و او دوستان خوبی هستند.جمعه هم دوستان پدرم به خانمان می ایند.روز بعدش هم به استخر می رویم و خلاصه این  بهترین هفته ی عمرم است.
22 شهريور 1392

مدرسه ی شبانه روزی

سلام به همه ی علاقه مندان به سریال مدرسه ی شبانه روزی.این سریال اسپانیایی اکنون در جم تی وی از شنبه تا پنج شنبه ساعت 7 شب پخش می شود.تکرار این سریال هم ساعت نه صبح پخش می شود.   در قسمت های آخر این سریال روکه که بعدا معلوم می شود جاسوس است کارولینا را به قتل می رساند البته کمی بعد خودش هم می میرد. پدر مارکوس کشته می شود.آملیا می میرد و معلوم می شود که پدربزرگ مارکوس زنده است. ایوان می فهمد که ماریا مادر واقعی اوست و به مرور زمان با او رابطه ی خوبی را آغاز می کند و مارکوس قسم می خورد که انتقام کارولینا و مادر و پدرش را بگیرد...ادامه ی این مطلب را در روز های آینده خواهم نوشت. ادامه دارد...
20 شهريور 1392

سایت چی توزیا

دیروز دوستم یک سایت را به من معرفی کرد.چی توزیا.(چی توزیا )را تایپ کنید.یک سایت...می شه گفت شبیه وبلاگ یا فیسبوکه.حتما برین سایتشو ببینین.من خیلی ازش خوشم نیومد.ولی خیلی هم بد نبود.مثل بازی می مونه.واسه خودت شکلک انتخاب می کنی دوست پیدا می کنی امتیاز جمع می کنی به بقیه رای می دی و خلاصه جالبه.اگر خودتون برین تو سایتش کار باهاشو نوشته.یاد می گیرید و برای خودتون یک پروفایل درست می کنید. پس حتما بهش سر بزنید.
13 شهريور 1392

ساری

ما چند روز پیش به ساری -هتل سالاردره -رفتیم.آن جا یک اتاق مخصوص بازی داشت که چیز های مختلفی داشت مانند فوتبال دستی بیلیارد و...یک صندلی ماساژور هم بود که...خیلی خیلی خیلی خیلی باحال بود!!!!! عالی بود.ما سد تجن(شهید رجایی)را هم دیدیم.خیلی زیبا بود و البته ترسناک!از بالای پل که پایین را نگاه می کردی نفست بند می آمد. وحشتناک بود.برگشتنه هم از یک جاده ی خیلی زیبا و خلوت آمدیم.وای که چقدر قشنگ بود. به بازار هم رفتیم و خلاصه سفر خیلی خوبی بود و به ما هم خیلی خوش گذشت. ...
12 شهريور 1392

مسابقه و کنسرت من

امروز 22 مرداد است.من فردا مسابقه ی بسکتبال دارم.راستش من ...نمیخام از خودم تعریف کنم ولی بازیم خیلی خوبه. هم شوت کردنم و هم پاس دادنم خوبه و همیشه توپ رو می گیرم و تو دستم میفته اما وقتی میخام شوت کنم هول میشم و توپ تو حلقه نمیره. در مواقع معمولی شوتم خوبه اما وسط بازی تمرکز ندارم.از طرف دیگه جمعه کنسرت دارم.من گیتار می زنم.آهنگ هامو هم بلدم ولی همان طور که گفتم اعتماد به نفس ندارم و استرس دارم. و به همین دلیل احساس می کنم که هول میشم و  نت موسیقی را اشتباه می زنم. ...
23 مرداد 1392

ادامه...

سلام.به نظرم آمد که کمی بد متن قبلی را نوشتم.می خام یه کم بیش تر در این باره توضیح بدم.تنگه واشی مکانی است مثل کوه که وسط های آن تنگه ای وجود دارد.تنگه مثل یک تونل است که در آن اب است.آب آن تا زانو بالا می اید و در آب هم سنگ های زیادی وجود دارد که برای این که پایتان به سنگ نگیرد و نیفتید باید خیلی مراقب باشید.ده دقیقه باید در آن جا راه بری.بعد هم دوباره به کوه می رسی.در ضمن باید از تنگه رد شی و راه دیگری نداری.برای برگشت دوباره باید از آن جا عبور کنی و اسب هایی آن جا اند که می توانی سوار آن ها شوی و تو را از تنگه بیرون ببرند.همان طور که میدانید سنگها پستی بلندی دارند و اسب خیلی بد از آنها رد میشد.
22 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران جون می باشد